نویسندگان:
دکتر تورج زینیوند (1)
دکتر فریبا اکبرزاده (2)
این پژوهش بر آن است تا با رویکرد پایداری و بهرهگیری از روش توصیفی- تحلیلی به بررسی بن مایهها و مصداقهای استقامت در صحیفه بپردازد. یافتهی اساسی آن نیز در این نکته، نهفته است که نیایشهای صحیفه، پیوندی ناگسستنی با مفهوم استقامت و پایداری دارد و این مفهوم در مصداقهای گوناگون تجلّی یافته است.
چنین ویژگیهایی در نیایش اسلامی، بیشتر در صحیفهی سجّادیه یافت میشود؛ امام سجّاد (علیه السلام) در این کتاب، با زبان دعا و مناجات و به گونهای غیرمستقیم، نیایش را حاصل چهار عنصر؛ «نیاز»، «عشق»، «آگاهی» و «جهاد» معرّفی میکند. «نیاز» انسان نسبت به پروردگار بینیاز. «عشق» انسان نسبت به مطلوب و مقصود ازلی و ابدی. «آگاهی» وی نسبت به خداوند، خویشتن و هستی؛ و «جهاد» در راه خواست و ارادهی الهی (ن. ک: شریعتی، 1379: 37- 90).
از این رو، «صحیفه، کتاب جهاد در تنهایی است و سخن گفتن در سکوت و سنگر گرفتن در شکست و فریاد زدن در خفقان و آموختن با لبهای دوخته و سلاح گرفتن یک خلع سلاح شده ... و با این همه یک کتاب دعا» (همان: 77).
به سبب همین ویژگیهاست که «دعا در مکتب امام سجّاد (علیه السلام)، در عین حال که جلوهگاه ژرفترین «آگاهیها» است و شورانگیزترین «عشقها» و متعالیترین «نیازها» برای او و برای هر کس که در مکتب امامت، درس زندگی و نمونهی «پیروزی» و «سرمشق بودن و اندیشیدن و کارکردن» میآموزد، «زبانی» است در پس لبهای دوخته، برای حرف زدن و نیز برای حرفها را زدن» (همان).
در چنین جامعهی منحرفی که دینگریزی و دینزدایی و رفاهطلبی و دنیاگرایی در کنار فساد سیاسی و اخلاقی و اجتماعی، بر آن تسلّط یافته بود، امام سجّاد (علیه السلام) توانسته است ضمن پاسداری آگاهانه از اسلام، با زبان دعا، ساختارهای دینی، سیاسی، تربیتی و اخلاقی جامع را بازسازی نموده و در آن دوران اضطراب و خفقان و در عصر حکومت زر و زور و تزویر و در دوران اوج استبداد و خودکامگی امویان، با آگاهی و پایداری و مسئولیت و انتخاب روش «تقیّه» توانست به عنوان یک «آموزگار فکری»، ضمن ابلاغ «پیام شهیدان» و پیگیری «رسالت حسینی» و دستاوردهای نهضت او، اسلام و شیعه را از انحراف و نابودی رهایی بخشد (ن. ک: حکیمی، بیتا: 25- 48/ شهیدی 1370: 7-8 جعفریان، 1379: 260- 264- 280/ عقیقی بخشایشی، 1381 ج1: 11-12).
«نَصَبَ لِأَمرِکَ نَفسَهُ، وَ عَرَّضَ فِیکَ لِلمَکرُوهِ بَدَنَهُ» (ن 2/41)
در دعوت به سوی توحید، با نزدیکانش درافتاد و برای خشنودی الهی، با قبیلهی خود جنگید. در راه احیای دین خدا، رشتهی خویشاوندی خود را گسیخت و نزدیکترین بستگان خود را به علّت انکار حقّ از خویش دور نمود و دورترین مردم را به خاطر قبول دین حقّ، به خود نزدیک فرمود و با دورترین مردم، دوستی کرد و با نزدیکترین آنان دشمنی نمود:
«وَ کَاشَفَ فِی الدُّعاءِ إِلَیکَ حَامَّتَهُ وَ حَارَبَ فِی رَضاکَ أسرتَهُ وَ قَطَعَ فِی إِحیَاءِ رَحِمَهُ، وَ أقصَی الأذنَینَ عَلی جَحُودِهِم، وَ قَرَّبَ الأَقصینَ عَلَی استِجابَتِهِم لَکَ، وَ وَالَی فِیکَ الأبعَدینَ، وَ عَادَی فِیکَ الأَقرَبینَ» (همان)
اگرچه جانش را در رسان پیام پروردگار، خسته کرد و به جهت فراخواندن مردم به آئین حقّ، به رنج افتاد، امّا هرگز سستی نورزید:
«وَ أدأبَ نَفسَهُ فِی تَبلِیغِ رَسَالَتِکَ، وَ اتعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَی ملّتکَ» (همان: 41- 42)
برای استواری دین حقّ، به دیار غربت و محل دور از اهل و عشیره و مرکز سکونت و زادگاه، هجرت نمود. خواست او، این بود که دین الهی را عزیز کند و علیه کافران، یاری جوید. تا جایی که هرچه دربارهی دشمنان توحید، اراده کرده بود با پایداری به دست آورد:
«وَ هَاجَرَ إِلَی بِلَادِ الغُرَّبَةِ وَ مَحَلِّ النَّایِ عَنّ مَوطِنِ رَحلِهِ، وَ مَوضِعِ رِجلِهِ، وَ مَسقَطِ رَأسِهِ، وَ مأنَسِ نَفسِهِ، إِرَادَةً مِنهُ لِإعزَازِ دینِکَ، وَ استنِصاراً عَلی أهلِ الکُفرِ بِکَ، حتّی استتَبَّ لَهُ مَا حَاوَلَ فِی أَعدَائِکَ» (همان: 42)
در این روند، تنها بر خداوند یگانه، توکّل نموده و تنها از او یاری میجست: در حالی که در ضعف خود از او نیرو میگرفت به جنگ کافران برخاست و در پایگاه دیارشان با آنان مبارزه و جهاد نمود تا فرمان حقّ آشکار گردد و کلمهاش برتری مییابد:
«فَنَهَدَ إِلَیهِم مُستَفتِحا بِعَونِکَ، وَ مُتَقَوِیاً عَلی ضَعفِهِ بِنَصرِکَ فَغَزاهُم فِی عُقرِ دِیارِهِم، وَ هَجَمَ عَلَیهِم فِی بُحبُوحَةِ قَرَارِهِم، حتّی ظَهَرَ أمرُکَ، وَ علّت کَلِمَتُکَ» (همان)
از این رو، میتوان دریافت که امام (علیه السلام) با فراخوانی و یادآوری تلاشهای پیامبر گرامی اسلام در مسیر رسالت، بر آن است تا سنّتهای دینی و باورهای اصیل مذهبی را در میان مردم یادآوری نماید و حسّ و اندیشهی مبارزه و مقاومت را در میان آنان برانگیزاند؛ زیرا رسول گرام اسلام، نمونهی کامل رادمردی و مقاومت در راه اسلام بوده است.
«اَللَّهُمَّ وَ أصحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذینَ أحسَنُوا الصَّحَابَةَ، وَالَّذینَ أبلَوا البَلَاءَ الحَسَنَ فِی نَصرِهِ وَ کَاَنفُوه» (ن 4/ 49- 50)
آنان در راه اعتلای اسلام، از همسران و فرزندان خود، دوری جستند و با پدران و فرزندان خود برای برقراری نبوّت، نبرد کردند و به برکت وجود او در آن نبردها پیروز شدند: «وَ فَارِقُوا الأزوَاجَ و الأولَادَ فِی إِظهارِ کَلِمَتِهِ وَ قَاتِلُوا الآباءَ و الأبنَاءَ فِی تثبیت نُبُوَّتِهِ و انتَصَروُا بِهِ» (همان)
اینان با پایداری در برابر نظام قبیله و طایفه راه حقّ را با استواری برگزیدند: وقتی که دل به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بستند، قبیله و عشیره از آنان دوری جستند و چون در سایهی قرابت رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) آرمیدند، دودمان آنان، پیوند قرابت را گسیختند: «وَالَّذینَ هَجَرتُهُمُ العَشَائِرُ إذ تَعَقَّلُوا بِعُروَتِهِ، وانتَفَت مِنهُمُ القَراباتُ إذ سَکُنُوا فِی ظِلِّ قَرابَتِهِ» (همان)
آن اصحاب، به خاطر استواری در راه حقّ و نبوّت از شهر و دیار قوم خود دوری گزیدند و از فراخی معیشت به سختی درافتادند: «وَاشکُرهُم عَلَی هَجرِهِم فِیکَ دِیَارَ قَومِهِم و خُرُوجِهِم مِن سَعَةِ المَعَاشِ إِلَی ضَیقِه» (همان: 50- 51).
اهل بصیرت در راه دین خدا یقین و پایداری داشتند و هیچ شک و شبههای، آنان را از عقیدهشان برنگرداند: «لَم یَثنِهِم رَیبٌ فِی بَصِیرَتِهِم وَ لَم یَختَلِجهُم شَکٌ فِی قَفوِ آثَارِهِم» (همان: 51).
امام (علیه السلام) در این مضمون با یادآوری تلاشهای «سابقون» در اسلام، بخش دیگری از آثار و اهمیّت مقاومت را در جامعهی اسلامی بازگو مینماید؛ در زمان امام (علیه السلام) همانطور که گفته شد، باطل و ستم، افسار حکومت را به دست گرفته و بسیاری از مردم و خواص به سکوت و بیتفاوتی روی آورده بودند؛ از این رو، امام (علیه السلام) با یادآوری مجاهدتهای پیشگامان اسلام، این موضوع را ابزاری جهت فراخوانی مردم به بیداری و بصیرت و اصلاح ناهنجاریها و دردهای امت اسلام بکار میگیرد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: عباد بصری (از دانشمندان اهل سنّت)، در راه مکّه به حضرت امام سجّاد (علیه السلام) برخورد کرد. آنگاه به آن حضرت، عرض کرد: «یا علی بن الحسین! ترکت الجهادَ و صعوبَته و اقبلتَ علی الحجَّ و لِینهِ»، إنّ اللهَ عزّوجلّ، یقول: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ» (توبه/ 110)
امام سجّاد (علیه السلام) در پاسخ به «عَبَاد» فرمود:
اتمّ الآیة؛ آیه را تمام کن. بعد خود آن حضرت بقیهی آن آیه را خواند: «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» (توبه/ 112)
امام سجّاد (علیه السلام) به عباد فرمود: آدمی با این صفات نشان بده تا من بروم زیر پرچم او جهاد کنم؛ إذا رأینَا فَالجِهادُ مَعَهُم أفضَلُ مِنَ الحَجَّ؛ اگر این چنین آدمی دیدیم، پس جهاد کردن با آنها از حج، افضل است.
و نیز هموست که در گفتاری گزیده و پرمعنی، اوضاع زمانهاش را این گونه توصیف میکند: «در مکه و مدینه، بیست تن نیست که ما را دوست بدارد» (موسوی کاشانی، 1373: 13- 14، به نقل از: وسائل الشیعة و المناقب).
و در جای دیگری نیز فرموده است: «صبح کردیم به خدا سوگند به منزله بنی اسرائیل از آل فرعون»: «یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءكُمْ» (بقره/ 49)
و صبح کرده است، بهترین خلق خدا پس از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی
که بر منابر لعن کرده میشود و صبح کرده است آنکه ما را دوست میدارد، حقّش کاسته شده، به سبب دوستیاش با ما» (همان: 11، به نقل از: مجمعالبیان، ج3: 424).
بنابراین، امام سجّاد (علیه السلام) در جامعهای زندگی میکرد که ویژگی بارز آن، دورشدن از مکتب قرآن و سنّت پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) است. در جامعه عصر اموی که میتوان آن را «عصر بازگشت به جاهلیّت» نام نهاد، احکام الهی از همان آغاز، بازیچه دست خلفای نادان و احزاب سیاسی فرصتطلب بود. ارزشهای دینی، پیوسته دستخوش تحریفها و تغییرهای امویان قرار میگرفت. حجّاج بن یوسف، عبدالملک را مهمتر و برتر از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میدانست و برخلاف احکام دینی، با زور و تهدید از مسلمانان، جزیه میگرفت. بدعتها و عقیدههای گمراه کننده و باطل به عنوان احکام و عقاید مذهبی مورد اعتقاد قرار میگرفت. مردمان آن جامعه، آنچنان فاصلهای از مکتب اهل بیت (علیهم السّلام) گرفته بودند که در رخداد کربلا، فرزندان رسول خدا را در جنایتی هولناک به شهادت رسانده بودند، محدودیتهای شدیدی از سوی دستگاه اموی بر امام و شیعیان به کار گرفته میشود، نقل و نوشتن احادیث، ممنوع شده بود و امام، اجازه نداشت که به طور رسمی و آشکار به مانند دورهی امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) به آموزش مردم بپردازد و نه امکان آن را داشت که به مانند علی بن ابی طالب (علیه السلام)، نیروهایی را علیه دستگاه اموی گرد آورد؛ بنابراین، اندیشه شیعی رد این دوره، چنان به نظر میرسید که گویی مورد غفلت قرار گرفته و یا به بن بست رسیده باشد. افزون بر این، جنبش «توّابین» به رهبری «سلیمان بن صُرد خزاعی» و قیام «مختار ثقفی» با وجود کسب موفقیّتهای کوتاه مدت، از سوی امویان سرکوب شده بود. دیگر آنکه غالیان، جبرگرایان، زاهد نمایان و عالمان درباری نیز هریک، جبهههایی را در برابر امام (علیه السلام) و اندیشههای ناب شیعی، باز کرده بودند و دربارهی مسئلهی امامت او و «محمّدبن حنفیه» نیز شبهههایی ایجاد شده بود. از این رو، امام (علیه السلام) با معرّفی ارزش تلاشها و مجاهدتهای مبارزان صدر اسلام، بر آن است تا ایشان را به عنوان الگوهای مقاومت در زمان خویش به مسلمانان معرّفی نماید.
«وَلاَنستَوحِشَ مِن أحَدٍ مَعَ فَضلِکَ ... إنَّما یَکتَفِی المُکتَفُونَ بَفضلِ قُوَّتِکَ» (همان: ن 54/5- 55)
و آنگاه که دشمنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیه السلام) علیه ایشان، جنگی برپا مینمایند از خداوند، طلب یاری و پایداری مینماید: «وأعذِنِی وَ ذَرِّیَّتِی مِن شَرِّ کلِّ مَن نَصَبَ لِرَسُولِکَ وَلِأَهلِ بیتِهِ حَرباً مِنَ الجِنَّ وَالإنسِ» (همان: ن 23/ 153)
از دیدگاه امام (علیه السلام)، پایداری اهل بیت (علیه السلام) آنچنان ژرف و ریشهدار است که به روز حادثه و سختی، نگهدارنده پناهندگان و پناهگاه مؤمنان، دستاویز چنگ زنندگان و جمال جهانیان هستند: «فَهُوَ عِصمَةُ اللَّائِذِینَ وَ کَهفُ المُؤمِنینَ وَ عُروَةُ المُتَمَسِّکینَ وَ بَهاءُ العَالَمینَ» (همان، ن 47: 261)
زیرا آنان، پاکترین بندگان خدا، مجریان فرمان الهی، گنجینهداران علم، حافظان دین، خلیفهی خدا در زمین و حجّت او بر بندگان هستند:
«رَبِّ صَلِّ عَلَی أطَائِبِ اهل بیتهِ الَّذینَ اختَرتَهُم لِأَمرِکَ، وَ جَعَلتَهُم خَزَنةَ عِلمِکَ، و حَفَظَةَ دینِکَ وَ خُلَفائِکَ فِی أرضِک وَ حُجَجَک عَلَی عِبادِک» (همان: 259)
سپس از پروردگار میخواهد که وی را در برابر ستم و باطل، از نزد خویش، قدرتی یاری دهنده، بازویی توانمند و سپاهی نیرومند عطا نماید تا بتواند کتاب، حدود، شریعت و سنّتهای رسول را برپا نماید:
«و آتِهِ مِن لَدُنکَ سُلطَاناً نَصِیراً ... وَ قَوّ عَضُدَهُ... وَامدُدهُ بِجُندِک الأغلَبِ، وَ أقِم بِهِ کِتابِک و حَدَودَک وَ شرائِعَک وَ سُنَنَ رَسُولِک ...» (همان: 261)
در این اندیشهی امام (علیه السلام)، نکتهای کلیدی و ژرف نهفته است و آن این است که «رویکرد توحیدی و معنوی» پایداری و مقاومت، از ارزشمندترین رویکردها در حوزهی مقاومت به شمار میآید. اهمیّت چنین رویکردی، بیشتر از آن جهت است که بن مایهی اساسی و بنیادی مقاومت معقول در اسلام با رویکرد دینی و مذهبی بروز یافته و به دیگر شکلهای مقاومت (مثل وطندوستی) هویّت ارزشی و معنوی داده است. پیوند «وطندوستی» با «عنصر ایمان» که در آموزههای اسلامی مورد تأکید قرار گرفته است، نمونهای آشکار از نقش و جایگاه معنویت در مسیر مقاومت است.
ارزش این ویژگیها، زمانی برای مخاطب درک میشود که زندگی سیاسی و اجتماعی امام سجّاد (علیه السلام) مورد مطالعه و بازخوانی قرار گیرد؛ امام سجّاد (علیه السلام) (38 هـ- 92 یا 94 هـ)، «2» سال از زندگانی امیرمؤمنان (علیه السلام) و «10» یا «12» سال از زندگی عموی بزرگوارش، امام حسن مجتبی (علیه السلام) و «23» یا «24» سال را با پدرش، امام حسین (علیه السلام) درک نموده است (ن. ک: حلّی، 1373: 199/ امین، 1366، ج3: 225/ شریف قرشی، 1372، ج1: 221).
آغاز زندگی آن حضرت، با رخدادها و ناآرامیهایی همچون؛ جنگ «صفین» در زمان معاویه و جنایتهای آن سیاستمدار حیلهگر در کشتار شیعیان و ... همراه بوده است. بعد از آن نیز شاهد جریانهای حاکم بر زندگی امام حسن (علیه السلام) بویژه، دشواریهای سیاسی- اجتماعی عراق و نادیده گرفتن مواد صلحنامه از سوی معاویه و ... بوده است.
سپس حماسه حسینی و اسارت اهل بیت (علیه السلام) و دیدار با «ابن زیاد» و «یزید» را پشت سر نهاده است، امام (علیه السلام) در این دوران، حکومت ستمگرانی همچون؛ یزیدبن معاویه، عبدالله بن زبیر، مروان بن حکم، عبدالملک و فرزندش هشام و ولید بن عبدالملک، که همگی از خلفای خونریز اموی بودهاند، دیده است. وی در سه سال حکومت یزید، شاهد سه جنایت هولناک بوده است: شهادت خاندان پاک اهل بیت (علیه السلام) و اصحاب ایشان در رخداد عاشورا؛ کشتار مردم مدینه در سال دوم حکومت یزید و هتک حرمت نوامیس مسلمانان (واقعهی حرّه)؛ و در پی آن، بیعت برده گونهی مردمان این شهر مذهبی با یزید، به منجنیق بستن بیت الله الحرام و هتک حرمت حرم امن الهی به بهانهی دستگیری رقیب سیاسیاش، عبدالله بن زبیر.
او شاهد، زمامداری عبدالله بن زبیر نیز بوده است که همهی بنیهاشم از جمله «محمدبن حنفیه» را در «شعب ابی طالب» جمع نمود که بسوزاند، امّا با فرارسیدن برخی از دشمنانش، موفق به انجام این کار نشد. امام (علیه السلام)، در دوران حکومت «مروان بن حکم» را که به دشمنی با اهل بیت (علیه السلام) معروف بوده، نیز درک نموده است، شرایط زندگی امام و شیعیان در زمان این فرماندار، دهشتناک وصف شده است (ن. ک: الدّمیری، 1969، ج1، 94، 99، 241، ج2: 302، 303، 310، 312/ ابن عبدربّه، 1935: 238- 263).
در حقیقت، امام (علیه السلام) با معرّفی اهل بیت (علیه السلام) بر آن است تا ایشان را به عنوان پاسداران جبههی مقاومت به مسلمانان معرّفی نموده و آنان را از گرایش به ستم و باطل برحذر دارد.
«وَانتِقاصِ البَاطِلِ و إذلالِهِ، وَ نُصرَةِ الحقّ وَ إعزازِه ... و مُعاوَنَةِ الضَّعیفِ وَ إِدراَکِ اللَّهِیفِ» (همان: ن 64/6)
همو در نیایش چهاردهم (إذ اعتُدی علیه) ضمن نکوهش سستی و سکوت در برابر ستم، از خداوند بزرگ میخواهد که او را در مبارزهی علیه ستم، یاری نماید و رخصت ستم بر وی ندهد. او با این مبارزه، پایداری و خشم خود را نسبت به ستمکاران بیان میکند:
«وَلا تُسوَّغ لَهُ ظُلمِی وَ أحسِن عَلَیهِ عَونِی ... وَ أعدِنی عَلَیهِ عَدوَی حَاضِرَةً تَکُونُ مِن غَیظِی بِهِ شِفَاءٌ وَ مِن حَنَقِی عَلَیهِ وَفَاءٌ» (همان: ن 86/14)
در دعای بیستم (فی مکارمالاخلاق و مرضیّ الأفعال) نیز از پروردگار میخواهد که او را در برابر ستمکاران، چیرگی، قدرت، چارهسازی و پیروزی عطا فرماید:
«وَجعَلنِی یَداً عَلَی مَن ظَلَمَنِی ... وَظَفراً بِمَن عَانَدَنِی، وَهَب لِی مَکراً عَلَی مَن کَایَدَنِی وَ قُدرَةً عَلَی مَنِ اضطَهَدنی» (همان: ن 111/20)
در فرازهای بعدی همین دعا نیز از خداوند میخواهد که وی را در شمار اهل درستی و استقامت قرار دهد: «واجعَلنِی مِن أهلِ السِّدادِ...» (همان: 116)
و او و پیروانش را در مبارزه علیه دشمنان و یاری دادن به ستمدیدگان، توفیق عطا نماید: «والمُنَابِذینَ لِأعدَائِنَا ... وَ نُصرَةِ مُظلُومِهِم ...» (همان: ن 847/26)
در دعای چهل و هفتم (فی یومه عرفه) فلسفهی این ایستادگی در برابر ستم را «احیای دین الهی» و «از بین بردن زنگار ستم» میداند: «وَ أحیِ بِهِ مَا أمَاتَهُ الظَّالِمونَ مِن مَعَالِمِ دینِکَ، وَ اجلُ بِهِ صَدَاءَ الجَورِ عَن طَرِیقَتِکَ ...» (همان: ن 262/47)
ایستادگی در برابر ستم و نهی از پذیرش خواری و زبونی، محور اصلی این بخش از گفتمان امام (علیه السلام) در تبیین مسئلهی مقاومت است. نقد غیرمستقیم حاکمیّت سیاستمداران اموی، در واقع فراخوانی مردم به امید و مقاومت در برابر ستم و استبداد و ترسیم مسیر واقعی مبارزه است.
و آنگاه که اجتماع مشرکان و دشمنان، سبب اندوه مسلمان شود:
«أللَّهُمَّ وَ أیُّمَا مُسلِمٍ ... أحزَنَهُ تَحزُّبُ أهلِ الشِّرکِ عَلَیهِم ...» (همان: ن 157/27)
رهایی از اندوه و سستی، تنها با پایداری و گرایش به سوی پروردگار، میسّر است:
«وَ أنتَ القَادِرُ عَلی کَشفَ مَا مُنیتُ بِهِ» (همان: ن 66/7)
امام (علیه السلام) در نیایش هشتم «فی الاستعاذةِ من المکاره و سیّیء الأخلاق و مذام الأفعال» سستی در صبر، پیروی از هوس، مخالفت با هدایت غفلت و انتخاب باطل بر حقّ را از مصداقهای بارز رذیلت اخلاقی معرّفی میکند:
«اللَّهُمَّ إنّی أعُوذُبِکَ مِن ... وَ ضَعفِ الصَّبرِ ... وَمُتَابَعَةِ الهَوَی، وَ مُخالَفَةِ الهُدَی، وَ سَنَةِ الغَفلَةِ وَ ایثَارَ البَاطِلِ عَلَی الحَقّ ...» (همان: ن 8/ 66-67)
از این رو، میتوان چنین استنباط نمود که عجز و درماندگی در مسیر مبارزه از چالشهای اساسی جبههی مقاومت است. امام (علیه السلام) با آگاهی از این مسئله، مخاطبان را به امید و سرسختی در این مسیر فرامیخواند و آنان را از سستی و ناشکیبایی نهی مینماید.
در چنین انتخابی، توفیق بهرهمندی از نصرت الهی، رسیدن به منزلگاه هدایت و دوری از غفلت و گمراهی، تفسیر راه پایداری و استقامت به سوی پروردگار میباشد:
«فَلَا حَولَ لَنا إِلَّا بِقُوَّتِکَ، وَ لَا قُوَّةَ لَنَا إلَّا بِعَونِکَ، فَأیِّدنَا بِتَوفیقِکَ، وَ سَدِّدناَ بِتَسدیدِکَ، وَ أعمِ أبصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتِکَ» (همان: 70)
راه و مسیر مقاومت، طولانی و دشوار است و امام (علیه السلام) با یادآوری چنین موضوعی، مردم را از عجز و درماندگی و شکست و نومیدی در برابر ستم و باطل، نهی نموده و جلوههای امید و بامداد خوب پیروزی را به عزمها و ارادهی ایشان نوید میدهد.
«وَ حَصِّن ثُغُورَ المُسلِمینَ بِعِزَّتِکَ وَ أیِّد حُمَا تَهَا بِقُوَّتِکَ وَ کَثِّر عِدَّتُهُم، وَ اشحَذ أسلِحَتَهُم وَ احرُس حَوزَتَهُم، وَ امنَع حَومَتَهُم، وَ أَلِّف جَمعَهُم ...» (همان: ن 149/27)
سپس در ادامه به آنچه جبههی پایداری را سست میکند نیز اشاره میکند: جهل، بیخبری، بیبصیرتی، دنیاگرایی و دنیادوستی:
«وَ عَرَّفَهُم مَا یَجهَلُونَ، وَ عَلِّمهُم مَا لا یَعلَمُون، وبَصِرهُم مَا لا یُبصِرونَ ... وَ أنسِهِم عِندَ لِقَائِهُم العَدُوِّ ذِکرَ دُنیَاهُمُ الخَدَّاعَةِ الغَرُورِ، وَامحُ عَن قُلُوبِهِم خَطَراتِ المَالِ الفَتُونِ...» (همان: 150)
در فرازهای پایانی این نیایش نیز به برشمردن ارزشها و آثار سودمند پایداری در راه دین خدا نیز اشاره میکند: آسانی و فراخی در زندگی، رستگاری در دنیا و آخرت، دوری از غم و اندوه و ... از آثار پربرکت مقاومت در راه خدا است:
«اَللَّهُمَّ وَ أیُّمَا غَازٍ غَزَاهُم مِن أهلِ ملّتکَ، أو مُجَاهدٍ جَاهَدَهُم مِن أتباعِ سنّتکَ لِیَکُونَ دِینُکَ الأعلی، وَ حِزبُکَ الأقوَی، وَ حَظُّکَ الأَوفَی، فَلَقِّهِ الیُسرَ وَ هَیّیء لَهُ الأمرَ، وَ تَوَلَّهُ بِالنُجحِ، ... وَ أجِرهُ مِن غَمِّ الوَحشَةِ ...» (همان: 154-155)
دوستی و ارزشمندی دفاع از وطن که پیش از این نیز به آن اشاره شد، در این بخش از فرازهای امام (علیه السلام) مورد تأکید بیشتری قرار گرفته است. ایشان در تبیین این مسئله بر اهمیّت دفاع از مرزهای امّت اسلامی از سوی مرزداران پرداخت و ضمن برشمردن آثار نیک آن، بخش دیگری را از مسیر و جهت مقاومت که همان دفاع از کیان امت اسلامی است، ترسیم نموده است. امّت اسلامی از دیدگاه امام (علیه السلام) نه فقط به معنای زادگاه یا یک منطقهی جغرافیایی خاص، بلکه سراسر قلمرو امّت اسلامی را دربرمیگیرد.
به هر حال، متأسفانه، با وجود آن همه تلاشهای گسترده این امام مبارز، برخی انسانهای نادان او را با صفت «امام بیمار» معرّفی میکنند. صفتی که به تعبیر «شریعتی»، نشان دهنده بیماری شعور و بیماری احساس و بیماری ایمان و اعتقاد ما و نوع شناختی که از این مذهب بزرگ و شخصیّتهای این مذهب داریم. این ما هستیم که بیماریم (شریعتی، 1379: 128).
«محمّدرضا حکیمی»، نیز در نکوهش انتخاب این صفت ناپسند برای آن امام (علیه السلام)، چنین مینویسد: «امام برگوار و حجّت کبریایی که متأسفانه برخی از جهال اهل منبر، از او موجودی بیمار و ناتوان ساختهاند و توضیح ندادهاند که امام، چند روز معدود، در جریان عاشورا و سفر به نینوا بیمار گشت و سپس زندگی او یکی از فرازمندترین قلّههای تربیت و اشراف بود و حراست و نگهبانی جوهر حماسه دین و تبلور هیجانهای عاشورا ... گمان میکنند اینکه چند تن مستمع را بگریانند، اهمیّت آن بیشتر است از بر باد دادن حماسهی دین، این گونه برداشتها، در مورد مصائب پاکان و پیشوایان و حماسهداران، خیانت است به فرهنگ تشیّع و توهین است به چهرههای نستوه و عزیز اسلام، خیانت است در حقّ عناصر حماسه تاریخ». (حکیمی، بیتا: 34- 36).
آن امام بزرگ که به تعبیر «شریعتی»، در چنان «تنهایی» و «غربتی» میزیست که حتّی امکان خوب مردن (شهادت) هم برایش فراهم نبود تا بتواند به مانند حسین (علیه السلام) با خون خویش، سکوت را برآشوبد و مرگ سرخ خویش را بر سر جلّاد زمان بکوبد (1379: 162)؛ امّا هرگز در زنده نگه داشتن دین خدا و سنّت پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) و رسانیدن پیامهای عاشورا کوتاهی نکرده و با وجود نبود روزنهای برای تنفّس، سستی نورزیده و با زبان نیایش و قرآن، بینش دینی و اخلاقی جامعهی خویش را با آگاهی و خردمندی به سوی بلوغ و تکامل، راهبری مینماید.
آن امام (علیه السلام) وارسته، اگرچه یعقوبوار، بر یوسف کربلا میگرید، امّا به پیروی از آن وارث آدم و خلیل، روح بلند خویش را سپردهی خواری و رسوایی نمیکند و پیوسته بر آن بوده است تا با کمک شیرزنی چون زینب (س)، نهال پایداری را آبیاری نماید و جامعه را از روحیهی نومیدی و شکست به سوی امید و مقاومت هدایت کند.
سخنوری پرشور و آتشین وی در کوفهی عبیدالله (ن. ک: شریف قرشی، 1372، ج1: 246 به نقل از لهوف سیدبن طاووس) و شام یزدی (ن. ک: امین 1366، ج1: 433) آن چنان هراسی را در دلهای دژخیمان زمان میآفریند، که مستی این پیروزی ظاهری آن قوم نابخرد و بیوفا را به شرنگی تلخآلود، تبدیل مینماید. روح استوار و ارادهی نیرومند امام (علیه السلام) در بیشتر نیایشهای صحیفه نمایان است؛ حقّانیّت تشیّع را به آشکاری بازگو میکند، از تهدید و ارعاب نمیترسد و آشکاری در سخن یقین دارد. او از بازگویی ستم، سرباز نمیزند و دلیرانه از درستیها و فضیلتها دفاع میکند. از ستمگران دوری نموده و پناه بیپناهان و ستمدیدگان میشود. هیبتش، هشام را به خشم میآورد و فرزدق شاعر را به شوریدگی، امر به معروف و نهی از منکر را یادآوری میکند، باطل را میکوبد و حقّ را یاری. سامان نیک و امنیّت شایسته را گوشزد میکند و از پراکندگی اجتماع مسلمانان، فریاد برمیآورد، یاد عاشورائیان را زنده نگه داشته و با گوشزد آن حماسه بزرگ، خود را به عنوان مرزبان راستین و دلسوز جامعه، میشناساند.
«آنتوان بارا» نویسنده مسیحی عربزبان، ضمن ستایش شیوایی گفتار امام سجّاد (علیه السلام) به تأثیر سخنرانیهای وی در پایداری و بیداری روحی امّت اسلامی، اشاره نموده و چنین میگوید: «این سخنرانیها واکنش مؤثّری در دلها داشت و تأثیر عمیقی در آنها، به جای گذاشت و توانست روح مبارزه را شعلهور سازد و وجدانهای مرده را با تکانهای شدید زنده کند. اولین گامهای انقلاب حسین در این مسیر برداشته شد و مردم به زندگی دروغین که حاکم بر آنان پی بردند و آن چارچوب دروغین امویان به اسم آن حکومت میکردند، شکسته شد تا در آیندهی نزدیک حکومتشان سرنگون گردد و جانهایی که اسیر جاهلیّت بودند، بیدار گشتند و احساس گناه دلها را فراگرفت. نقد اجتماع و نقد خویشتن و سرزنش آن شروع گردید و همراه آن در جستجوی راههای و ارزشهای جدید برخاستند. انقلاب حسین آمده بود تا آنان را متوجّه از بین رفتن انسانیّت نماید» (بارا، 1381: 114).
در حقیقت، امام سجّاد، فلسفه استقامت و پرستش را شناخته و بدان رسیده است. وی در همین خطبهی معروفش که بعد از رخداد جانسوز کربلا در شام آن را گفته است، خود را چنین معرّفی مینماید: «أنَا ابنُ مَکَّةَ وَ مِنَی، أنَا ابنُ زَمزَمَ وَ صَفَا». مقصود از این عبارت، این نیست که وی فرزند سرزمین «مکه و منا» هست، بلکه مقصود این است که عبادتی که باید در مکه و منا انجام بگیرد، وی بدان رسیده است؛ و آن عبادت، ایشان را بدین جایگاه رسانیده است. آنکه در برابر ستم، پایداری میکند، قربانی میدهد و بهترین شهیدان را نثار میکند، او فرزند «منا» ست، گرچه به «منا» هم نرفته باشد (جوادی آملی، 1381: 33 و 35).
2. دعوت به استقامت و پایداری در صحیفهی سجّادیه، بیشتر رمزگونه و غیرمستقیم آمده است؛ زیرا فشارهای سیاسی و اجتماعی امویان، امکان مبارزهی آشکار و رویارویی مستقیم را از امام (علیه السلام) گرفته بود.
3. اگرچه موضوع استقامت و پایداری در مضمونهای صحیفه به صورت پراکنده آمده است، امّا سه دعای (2، 4 و 27) اشارههای روشنتری به موضوع پایداری و استقامت دارند.
4. فرازهای صحیفه، بیانگر این حقیقت است که استقامت و پایداری از فرمانهای الهی و سفارشهای پیامبران و اهل بیت (علیه السلام) بوده است که مؤمنان و مسلمانان برای رسیدن به چنین هدفی، نیازمند تهذیب و پیروی از آموزههای وحی، سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و سیرهی اهل بیت (علیه السلام) میباشند.
5. استقامت و پایداری در صحیفه در دو گونه یافت میشود: الف. پایداری در برابر دشمنان و ستمکارانی که دین خدا، ارزشها و سرزمینهای امّت اسلامی را مورد تجاوز قرار میدهند. ب. پایداری در برابر رذیلتهای اخلاقی که مانع تکامل و تهذیب فردی و اجتماعی انسان مسلمان میشوند.
6. امام (علیه السلام) ضمن نقد سیاسی حاکمیّت یزیدیان و ترسیم چهرهی واقعی ستم و باطل، به فراخوانی مردم و بازآفرینی ارزشهای اصیل معنوی پرداخته است. ایشان در تبیین این مسیر و جهت، سنّتهای اصیل و باورهای درست دینی و مذهبی مردم را یادآوری نموده و عاطفه و اندیشهی آنان را از درماندگی و نومیدی و پذیرش خواری و ناتوانی، نهی میکند. سپس با برانگیختن اندیشه و حسّ مبارزه و مقاومت آنان در راه حق، ایستادگی و امید را مورد تأکید قرار میدهد.
الف. کتابها
1. قرآن کریم.
2. ابن عبدربّه، شهابالدین احمد. (1353). العقد الفرید. مصر: مطبعة مصطفی محمد.
3. امین، سیدمحسن. (1366). سیرهی امامان، ج3. ترجمهی حسین وجدانی. تهران: سروش.
4. بارا، آنتوان. (1381). امام حسین در اندیشهی مسیحیّت. ترجمهی فرامرز میرزایی و علی باقر طاهرینیا. دانشگاه بوعلی سینا و لرستان.
5. برازش، علیرضا. (1383). قرآن صاعد (پژوهشی پیرامون مسئله دعا در فرهنگ اسلامی). تهران: امیرکبیر.
6. جعفریان، رسول. (1377). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه. چاپ دوم. قم: انصاریان با همکاری مرکز جهانی علوم اسلامی.
7. جوادی آملی، عبدالله. (1381). حکمت عبادات، چاپ پنجم، قم: اسراء.
8. حائری، سیدمهدی. (1383). «مقاله دعا، دائرة المعارف شیعه»، ج7، زیرنظر: احمد صدر حاج سیدجوادی، کامران فانی و بهاءالدین خرّمشاهی. چاپ سوم، تهران: محّبی.
9. حکیمی، محمدرضا. (بیتا). امام در عینیّت جامعه. تهران: پرتو.
10. حلّی، ابومنصور حسن بن یوسف بن علی بن مطهر. (1373). نگاهی بر زندگی دوازده امام، (ترجمه: کتاب المستجاد من کتاب الإرشاد). ترجمهی محمدمهدی اشتهاردی. چاپ سوم، قم: اسلامی.
11. الدمیری، کمال الدین محمدبن موسی. (1389). حیاة الحیوان الکبری. الطبعة الرابعة، مصر: مطبعة مصطفی البابی الحلبی.
12. سجّادی، سیّداحمد. (1385). فرهنگ نامه موضوعی صحیفه سجّادیه. اصفهان: مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان.
13. شریعتی، علی. (1379). نیایش. چاپ دهم، تهران: الهام و بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی.
14. شریف قرشی، محمدباقر. (1372). تحلیلی از زندگانی امام سجاد. ترجمهی محمدرضا طالبی. مشهد: کنگره جهانی امام رضا (علیه السلام).
15. شهیدی، سیدجعفر. (1370). زندگانی علی بن الحسین. چاپ سوم، تهران: اسلامی.
16. شهیدی، سیدمحمدباقر. (1375). دعاها و تهلیلات قرآن، ترجمهی هبهی الدین شهرستانی. چاپ پنجم، قم: اسلامی.
17. صحیفه سجّادیه. (1380). ترجمهی حسین انصاریان. چاپ دوازدهم، تهران: پیام آزادی.
18. طباطبایی، سیدمحمّدحسین. (1374). المیزان فی تفسیرالقرآن. ترجمهی سیدمحمدباقر موسوی همدانی، چاپ پنجم، قم: اسلامی.
19. عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم. (1381). چهارده نور پاک. ج1. قم: نوید اسلام.
20. فراهانی، علیرضا. (1371). دعاشناسی موضوعی. قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
21. الکلینی، ابوجعفر محمدبن یعقوب بن اسحاق. (بیتا). اصول الکافی. ترجمه و شرح سیدجواد مصطفوی، طهران: کتابفروشی اسلامیه.
22. ممدوحی کرمانشاهی، حسن. (1381). شهود و شناخت (شرحی بر صحیفهی سجّادیه). قم: سماء.
23. موسوی کاشانی، سیدمحمدحسن. (1373). بر امام سجّاد و امام باقر (علیه السلام) چه گذشت؟ قم: الهادی.
ب. مقالهها
1. شریفی اصفهانی، مهین. (1383). «فرهنگ نیایش در قرآن کریم». فصلنامه علمی- تخصّصی تحقیقات علوم قرآن و حدیث. سال اول، شمارهی 1، صص 9-23.
2. میرحسینی، سیّدمحمّد و مرتضی قاسمی حامد و مسعود شاورانی. (1390). «استقامت و پایدای در قرآن». نشریه ادبیّات پایداری دانشکده ادبیّات و علوم انسانی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال دوم، شمارهی 4، صص 589- 510.
منبع مقاله :
نشریه ادبیات پایداری (علمی- پژوهشی) سال 7، شماره 13، پاییز و زمستان 1394
دکتر تورج زینیوند (1)
دکتر فریبا اکبرزاده (2)
چکیده
نیایشهای صحیفه، تنها نمود «عشق»، «نیاز» و «خواستن» انسان در برابر پروردگار نیست، بلکه دو بُعد اساسی دیگر، یعنی؛ «آگاهی» و «پایداری» نیز در آن نهفته است. این دو محور، بیانگر مسولیت الهی و بصیرت اجتماعی و سیاسی امام (علیه السلام) در برابر جامعهی ستمدیده و ناآگاه و نظام سیاسی ستمکار و فریبکار است. امام (علیه السلام) در این رویکرد، نمونهی بارز مجاهدی است که در روزگار استبدادی اموی، فلسفهی نیایش را شناخته و از آن به عنوان سنگر پایداری و جهاد و ابزاری جهت نقد حاکمیّت و اصلاح جامعه استفاده نموده است.این پژوهش بر آن است تا با رویکرد پایداری و بهرهگیری از روش توصیفی- تحلیلی به بررسی بن مایهها و مصداقهای استقامت در صحیفه بپردازد. یافتهی اساسی آن نیز در این نکته، نهفته است که نیایشهای صحیفه، پیوندی ناگسستنی با مفهوم استقامت و پایداری دارد و این مفهوم در مصداقهای گوناگون تجلّی یافته است.
1- مقدّمه
نیایش در فرهنگ اسلامی، پدیدهای کهنه و خرافاتی یا بهانه و ابزاری برای سستی، واماندگی و ناتوانی نیست؛ بلکه بخش بزرگی از جهانبینی اسلام را تشکیل میدهد که در آن موضوعهای گوناگونی مانند؛ خداشناسی، انسانشناسی، جهانشناسی و ... به گونهای زیبا و ژرف نمایانگر است. در مکتب اسلام، نیایش، کوشش ارزشی و معنوی انسان مؤمن و مسلمان برای به دست آوردن فضیلتهای «اخلاقی» و «عرفانی» است؛ در «فضیلتهای اخلاقی»، وظیفهی بندگی انسان در برابر خداوند و مسئولیّت وی در برابر جامعه انسانی دیده میشود؛ و در «فضیلت عرفانی» آن نیز، تلاش روحی انسان مؤمن و مسلمان، برای نزدیکی به «خشنودی الهی» و به دست آوردن «اشراق روحانی» و «پاکسازی نفسانی» ملاحظه میشود. (دربارهی دعا، آداب و فلسفه آن: ن. ک: حائری، 1383، ج7: 514/ برازش، 1383: / شریفی اصفهانی، 1383/ ممدوحی کرمانشاهی، 1381: 15/ طباطبایی، 1374، ج2: 33/ الکلینی، بیتا، باب فضل الدّعاء و الحث علیه، ج4: 212/ فراهانی، 1371، شهیدی، 1375).چنین ویژگیهایی در نیایش اسلامی، بیشتر در صحیفهی سجّادیه یافت میشود؛ امام سجّاد (علیه السلام) در این کتاب، با زبان دعا و مناجات و به گونهای غیرمستقیم، نیایش را حاصل چهار عنصر؛ «نیاز»، «عشق»، «آگاهی» و «جهاد» معرّفی میکند. «نیاز» انسان نسبت به پروردگار بینیاز. «عشق» انسان نسبت به مطلوب و مقصود ازلی و ابدی. «آگاهی» وی نسبت به خداوند، خویشتن و هستی؛ و «جهاد» در راه خواست و ارادهی الهی (ن. ک: شریعتی، 1379: 37- 90).
از این رو، «صحیفه، کتاب جهاد در تنهایی است و سخن گفتن در سکوت و سنگر گرفتن در شکست و فریاد زدن در خفقان و آموختن با لبهای دوخته و سلاح گرفتن یک خلع سلاح شده ... و با این همه یک کتاب دعا» (همان: 77).
به سبب همین ویژگیهاست که «دعا در مکتب امام سجّاد (علیه السلام)، در عین حال که جلوهگاه ژرفترین «آگاهیها» است و شورانگیزترین «عشقها» و متعالیترین «نیازها» برای او و برای هر کس که در مکتب امامت، درس زندگی و نمونهی «پیروزی» و «سرمشق بودن و اندیشیدن و کارکردن» میآموزد، «زبانی» است در پس لبهای دوخته، برای حرف زدن و نیز برای حرفها را زدن» (همان).
در چنین جامعهی منحرفی که دینگریزی و دینزدایی و رفاهطلبی و دنیاگرایی در کنار فساد سیاسی و اخلاقی و اجتماعی، بر آن تسلّط یافته بود، امام سجّاد (علیه السلام) توانسته است ضمن پاسداری آگاهانه از اسلام، با زبان دعا، ساختارهای دینی، سیاسی، تربیتی و اخلاقی جامع را بازسازی نموده و در آن دوران اضطراب و خفقان و در عصر حکومت زر و زور و تزویر و در دوران اوج استبداد و خودکامگی امویان، با آگاهی و پایداری و مسئولیت و انتخاب روش «تقیّه» توانست به عنوان یک «آموزگار فکری»، ضمن ابلاغ «پیام شهیدان» و پیگیری «رسالت حسینی» و دستاوردهای نهضت او، اسلام و شیعه را از انحراف و نابودی رهایی بخشد (ن. ک: حکیمی، بیتا: 25- 48/ شهیدی 1370: 7-8 جعفریان، 1379: 260- 264- 280/ عقیقی بخشایشی، 1381 ج1: 11-12).
1-1- بیان مسئله
با توجّه به اهمیّت و جایگاه متون دینی در ادبیّات مقاومت، در این گفتار تلاش شده است که مصداقها و مؤلّفههای پایداری در صحیفه سجادیه مورد تحقیق قرار گرفته و به پرسش زیر پاسخ داده شود: ویژگیها و مصداقهای مقاومت در صحیفهی سجّادیه کداماند؟2-1- ضرورت و اهمیّت تحقیق
ادبیّات و متون دینی، سرشار از منابع معرفتی در حوزهی ادب مقاومت است و ضروری است که این متون در اولویّت تحلیل و بررسی قرار گیرند. صحیفهی سجادیّه، یکی از برجستهترین این متون است که میتواند در حوزهی معرفتی ادبیّات مقاومت مورد اهتمام قرار گیرد.3-1- پیشینهی تحقیق
در باب صحیفه، ترجمهها و شرحهای گوناگونی نگاشته شده است، امّا تاکنون پژوهش مستقلی در زمینهی مقاومت در این اثر صورت نگرفته است؛ البته، در برخی پژوهشهای تاریخی- که مورد استفاده نگارندگان نیز قرار گرفتهاند- اشارههای پراکندهای به این حوزه نیز شده است.2- بحث
پیش از پردازش تحلیلی موضوع، نیز لازم است که اشاره شود؛ حرف (ن) که در داخل پرانتز و پایان فرازهای صحیفه آمده است، مخفّف واژهی «نیایش» بوده و عدد پس از آن، شمارهی نیایش و عدد دومی نیز شمارهی فراز گفتاری امام (علیه السلام) در صحیفه است.1-2- شخصیّت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
امام (علیه السلام) در نیایش دوم صحیفه سجّادیه (فی الصّلواة علی رسول الله) به ویژگی استقامت و پایداری پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در انجام مأموریت الهی اشاره میکند؛ او جان خویش را برای اجرای فرمان الهی به زحمت انداخت و بدنش را هدف ناراحتی قرار داد:«نَصَبَ لِأَمرِکَ نَفسَهُ، وَ عَرَّضَ فِیکَ لِلمَکرُوهِ بَدَنَهُ» (ن 2/41)
در دعوت به سوی توحید، با نزدیکانش درافتاد و برای خشنودی الهی، با قبیلهی خود جنگید. در راه احیای دین خدا، رشتهی خویشاوندی خود را گسیخت و نزدیکترین بستگان خود را به علّت انکار حقّ از خویش دور نمود و دورترین مردم را به خاطر قبول دین حقّ، به خود نزدیک فرمود و با دورترین مردم، دوستی کرد و با نزدیکترین آنان دشمنی نمود:
«وَ کَاشَفَ فِی الدُّعاءِ إِلَیکَ حَامَّتَهُ وَ حَارَبَ فِی رَضاکَ أسرتَهُ وَ قَطَعَ فِی إِحیَاءِ رَحِمَهُ، وَ أقصَی الأذنَینَ عَلی جَحُودِهِم، وَ قَرَّبَ الأَقصینَ عَلَی استِجابَتِهِم لَکَ، وَ وَالَی فِیکَ الأبعَدینَ، وَ عَادَی فِیکَ الأَقرَبینَ» (همان)
اگرچه جانش را در رسان پیام پروردگار، خسته کرد و به جهت فراخواندن مردم به آئین حقّ، به رنج افتاد، امّا هرگز سستی نورزید:
«وَ أدأبَ نَفسَهُ فِی تَبلِیغِ رَسَالَتِکَ، وَ اتعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَی ملّتکَ» (همان: 41- 42)
برای استواری دین حقّ، به دیار غربت و محل دور از اهل و عشیره و مرکز سکونت و زادگاه، هجرت نمود. خواست او، این بود که دین الهی را عزیز کند و علیه کافران، یاری جوید. تا جایی که هرچه دربارهی دشمنان توحید، اراده کرده بود با پایداری به دست آورد:
«وَ هَاجَرَ إِلَی بِلَادِ الغُرَّبَةِ وَ مَحَلِّ النَّایِ عَنّ مَوطِنِ رَحلِهِ، وَ مَوضِعِ رِجلِهِ، وَ مَسقَطِ رَأسِهِ، وَ مأنَسِ نَفسِهِ، إِرَادَةً مِنهُ لِإعزَازِ دینِکَ، وَ استنِصاراً عَلی أهلِ الکُفرِ بِکَ، حتّی استتَبَّ لَهُ مَا حَاوَلَ فِی أَعدَائِکَ» (همان: 42)
در این روند، تنها بر خداوند یگانه، توکّل نموده و تنها از او یاری میجست: در حالی که در ضعف خود از او نیرو میگرفت به جنگ کافران برخاست و در پایگاه دیارشان با آنان مبارزه و جهاد نمود تا فرمان حقّ آشکار گردد و کلمهاش برتری مییابد:
«فَنَهَدَ إِلَیهِم مُستَفتِحا بِعَونِکَ، وَ مُتَقَوِیاً عَلی ضَعفِهِ بِنَصرِکَ فَغَزاهُم فِی عُقرِ دِیارِهِم، وَ هَجَمَ عَلَیهِم فِی بُحبُوحَةِ قَرَارِهِم، حتّی ظَهَرَ أمرُکَ، وَ علّت کَلِمَتُکَ» (همان)
از این رو، میتوان دریافت که امام (علیه السلام) با فراخوانی و یادآوری تلاشهای پیامبر گرامی اسلام در مسیر رسالت، بر آن است تا سنّتهای دینی و باورهای اصیل مذهبی را در میان مردم یادآوری نماید و حسّ و اندیشهی مبارزه و مقاومت را در میان آنان برانگیزاند؛ زیرا رسول گرام اسلام، نمونهی کامل رادمردی و مقاومت در راه اسلام بوده است.
2-2- اصحاب پیامبر گرامی اسلام
امام (علیه السلام) در نیایش چهارم صحیفه «فی الصّلة علی اتباع الرّسل» به ستایش استواری و دلیری مجاهدان صدر اسلام میپردازد. کسانی که شرط مصاحبت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را به خوبی پاس داشته و دربارهی آن حضرت به تلاش نیکو برخاستند و حضرتش را یاری دادند:«اَللَّهُمَّ وَ أصحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذینَ أحسَنُوا الصَّحَابَةَ، وَالَّذینَ أبلَوا البَلَاءَ الحَسَنَ فِی نَصرِهِ وَ کَاَنفُوه» (ن 4/ 49- 50)
آنان در راه اعتلای اسلام، از همسران و فرزندان خود، دوری جستند و با پدران و فرزندان خود برای برقراری نبوّت، نبرد کردند و به برکت وجود او در آن نبردها پیروز شدند: «وَ فَارِقُوا الأزوَاجَ و الأولَادَ فِی إِظهارِ کَلِمَتِهِ وَ قَاتِلُوا الآباءَ و الأبنَاءَ فِی تثبیت نُبُوَّتِهِ و انتَصَروُا بِهِ» (همان)
اینان با پایداری در برابر نظام قبیله و طایفه راه حقّ را با استواری برگزیدند: وقتی که دل به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بستند، قبیله و عشیره از آنان دوری جستند و چون در سایهی قرابت رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) آرمیدند، دودمان آنان، پیوند قرابت را گسیختند: «وَالَّذینَ هَجَرتُهُمُ العَشَائِرُ إذ تَعَقَّلُوا بِعُروَتِهِ، وانتَفَت مِنهُمُ القَراباتُ إذ سَکُنُوا فِی ظِلِّ قَرابَتِهِ» (همان)
آن اصحاب، به خاطر استواری در راه حقّ و نبوّت از شهر و دیار قوم خود دوری گزیدند و از فراخی معیشت به سختی درافتادند: «وَاشکُرهُم عَلَی هَجرِهِم فِیکَ دِیَارَ قَومِهِم و خُرُوجِهِم مِن سَعَةِ المَعَاشِ إِلَی ضَیقِه» (همان: 50- 51).
اهل بصیرت در راه دین خدا یقین و پایداری داشتند و هیچ شک و شبههای، آنان را از عقیدهشان برنگرداند: «لَم یَثنِهِم رَیبٌ فِی بَصِیرَتِهِم وَ لَم یَختَلِجهُم شَکٌ فِی قَفوِ آثَارِهِم» (همان: 51).
امام (علیه السلام) در این مضمون با یادآوری تلاشهای «سابقون» در اسلام، بخش دیگری از آثار و اهمیّت مقاومت را در جامعهی اسلامی بازگو مینماید؛ در زمان امام (علیه السلام) همانطور که گفته شد، باطل و ستم، افسار حکومت را به دست گرفته و بسیاری از مردم و خواص به سکوت و بیتفاوتی روی آورده بودند؛ از این رو، امام (علیه السلام) با یادآوری مجاهدتهای پیشگامان اسلام، این موضوع را ابزاری جهت فراخوانی مردم به بیداری و بصیرت و اصلاح ناهنجاریها و دردهای امت اسلام بکار میگیرد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: عباد بصری (از دانشمندان اهل سنّت)، در راه مکّه به حضرت امام سجّاد (علیه السلام) برخورد کرد. آنگاه به آن حضرت، عرض کرد: «یا علی بن الحسین! ترکت الجهادَ و صعوبَته و اقبلتَ علی الحجَّ و لِینهِ»، إنّ اللهَ عزّوجلّ، یقول: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ» (توبه/ 110)
امام سجّاد (علیه السلام) در پاسخ به «عَبَاد» فرمود:
اتمّ الآیة؛ آیه را تمام کن. بعد خود آن حضرت بقیهی آن آیه را خواند: «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» (توبه/ 112)
امام سجّاد (علیه السلام) به عباد فرمود: آدمی با این صفات نشان بده تا من بروم زیر پرچم او جهاد کنم؛ إذا رأینَا فَالجِهادُ مَعَهُم أفضَلُ مِنَ الحَجَّ؛ اگر این چنین آدمی دیدیم، پس جهاد کردن با آنها از حج، افضل است.
و نیز هموست که در گفتاری گزیده و پرمعنی، اوضاع زمانهاش را این گونه توصیف میکند: «در مکه و مدینه، بیست تن نیست که ما را دوست بدارد» (موسوی کاشانی، 1373: 13- 14، به نقل از: وسائل الشیعة و المناقب).
و در جای دیگری نیز فرموده است: «صبح کردیم به خدا سوگند به منزله بنی اسرائیل از آل فرعون»: «یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءكُمْ» (بقره/ 49)
و صبح کرده است، بهترین خلق خدا پس از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی
که بر منابر لعن کرده میشود و صبح کرده است آنکه ما را دوست میدارد، حقّش کاسته شده، به سبب دوستیاش با ما» (همان: 11، به نقل از: مجمعالبیان، ج3: 424).
بنابراین، امام سجّاد (علیه السلام) در جامعهای زندگی میکرد که ویژگی بارز آن، دورشدن از مکتب قرآن و سنّت پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) است. در جامعه عصر اموی که میتوان آن را «عصر بازگشت به جاهلیّت» نام نهاد، احکام الهی از همان آغاز، بازیچه دست خلفای نادان و احزاب سیاسی فرصتطلب بود. ارزشهای دینی، پیوسته دستخوش تحریفها و تغییرهای امویان قرار میگرفت. حجّاج بن یوسف، عبدالملک را مهمتر و برتر از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میدانست و برخلاف احکام دینی، با زور و تهدید از مسلمانان، جزیه میگرفت. بدعتها و عقیدههای گمراه کننده و باطل به عنوان احکام و عقاید مذهبی مورد اعتقاد قرار میگرفت. مردمان آن جامعه، آنچنان فاصلهای از مکتب اهل بیت (علیهم السّلام) گرفته بودند که در رخداد کربلا، فرزندان رسول خدا را در جنایتی هولناک به شهادت رسانده بودند، محدودیتهای شدیدی از سوی دستگاه اموی بر امام و شیعیان به کار گرفته میشود، نقل و نوشتن احادیث، ممنوع شده بود و امام، اجازه نداشت که به طور رسمی و آشکار به مانند دورهی امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) به آموزش مردم بپردازد و نه امکان آن را داشت که به مانند علی بن ابی طالب (علیه السلام)، نیروهایی را علیه دستگاه اموی گرد آورد؛ بنابراین، اندیشه شیعی رد این دوره، چنان به نظر میرسید که گویی مورد غفلت قرار گرفته و یا به بن بست رسیده باشد. افزون بر این، جنبش «توّابین» به رهبری «سلیمان بن صُرد خزاعی» و قیام «مختار ثقفی» با وجود کسب موفقیّتهای کوتاه مدت، از سوی امویان سرکوب شده بود. دیگر آنکه غالیان، جبرگرایان، زاهد نمایان و عالمان درباری نیز هریک، جبهههایی را در برابر امام (علیه السلام) و اندیشههای ناب شیعی، باز کرده بودند و دربارهی مسئلهی امامت او و «محمّدبن حنفیه» نیز شبهههایی ایجاد شده بود. از این رو، امام (علیه السلام) با معرّفی ارزش تلاشها و مجاهدتهای مبارزان صدر اسلام، بر آن است تا ایشان را به عنوان الگوهای مقاومت در زمان خویش به مسلمانان معرّفی نماید.
3-2- پایداری امام (علیه السلام) و اهل بیت (علیه السلام)
امام سجّاد در دعای پنجم (لِنفسه و لإهل ولایته) پیوندی ژرف از موضوع استقامت و امامت را مطرح میکند که بر گرد محور توحید در حرکت است؛ آنجا که اهل بیت (علیه السلام) با لطف و احسان پروردگار از کسی نمیهراسند و تنها به فضل قوّت او بسنده مینمایند:«وَلاَنستَوحِشَ مِن أحَدٍ مَعَ فَضلِکَ ... إنَّما یَکتَفِی المُکتَفُونَ بَفضلِ قُوَّتِکَ» (همان: ن 54/5- 55)
و آنگاه که دشمنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیه السلام) علیه ایشان، جنگی برپا مینمایند از خداوند، طلب یاری و پایداری مینماید: «وأعذِنِی وَ ذَرِّیَّتِی مِن شَرِّ کلِّ مَن نَصَبَ لِرَسُولِکَ وَلِأَهلِ بیتِهِ حَرباً مِنَ الجِنَّ وَالإنسِ» (همان: ن 23/ 153)
از دیدگاه امام (علیه السلام)، پایداری اهل بیت (علیه السلام) آنچنان ژرف و ریشهدار است که به روز حادثه و سختی، نگهدارنده پناهندگان و پناهگاه مؤمنان، دستاویز چنگ زنندگان و جمال جهانیان هستند: «فَهُوَ عِصمَةُ اللَّائِذِینَ وَ کَهفُ المُؤمِنینَ وَ عُروَةُ المُتَمَسِّکینَ وَ بَهاءُ العَالَمینَ» (همان، ن 47: 261)
زیرا آنان، پاکترین بندگان خدا، مجریان فرمان الهی، گنجینهداران علم، حافظان دین، خلیفهی خدا در زمین و حجّت او بر بندگان هستند:
«رَبِّ صَلِّ عَلَی أطَائِبِ اهل بیتهِ الَّذینَ اختَرتَهُم لِأَمرِکَ، وَ جَعَلتَهُم خَزَنةَ عِلمِکَ، و حَفَظَةَ دینِکَ وَ خُلَفائِکَ فِی أرضِک وَ حُجَجَک عَلَی عِبادِک» (همان: 259)
سپس از پروردگار میخواهد که وی را در برابر ستم و باطل، از نزد خویش، قدرتی یاری دهنده، بازویی توانمند و سپاهی نیرومند عطا نماید تا بتواند کتاب، حدود، شریعت و سنّتهای رسول را برپا نماید:
«و آتِهِ مِن لَدُنکَ سُلطَاناً نَصِیراً ... وَ قَوّ عَضُدَهُ... وَامدُدهُ بِجُندِک الأغلَبِ، وَ أقِم بِهِ کِتابِک و حَدَودَک وَ شرائِعَک وَ سُنَنَ رَسُولِک ...» (همان: 261)
در این اندیشهی امام (علیه السلام)، نکتهای کلیدی و ژرف نهفته است و آن این است که «رویکرد توحیدی و معنوی» پایداری و مقاومت، از ارزشمندترین رویکردها در حوزهی مقاومت به شمار میآید. اهمیّت چنین رویکردی، بیشتر از آن جهت است که بن مایهی اساسی و بنیادی مقاومت معقول در اسلام با رویکرد دینی و مذهبی بروز یافته و به دیگر شکلهای مقاومت (مثل وطندوستی) هویّت ارزشی و معنوی داده است. پیوند «وطندوستی» با «عنصر ایمان» که در آموزههای اسلامی مورد تأکید قرار گرفته است، نمونهای آشکار از نقش و جایگاه معنویت در مسیر مقاومت است.
ارزش این ویژگیها، زمانی برای مخاطب درک میشود که زندگی سیاسی و اجتماعی امام سجّاد (علیه السلام) مورد مطالعه و بازخوانی قرار گیرد؛ امام سجّاد (علیه السلام) (38 هـ- 92 یا 94 هـ)، «2» سال از زندگانی امیرمؤمنان (علیه السلام) و «10» یا «12» سال از زندگی عموی بزرگوارش، امام حسن مجتبی (علیه السلام) و «23» یا «24» سال را با پدرش، امام حسین (علیه السلام) درک نموده است (ن. ک: حلّی، 1373: 199/ امین، 1366، ج3: 225/ شریف قرشی، 1372، ج1: 221).
آغاز زندگی آن حضرت، با رخدادها و ناآرامیهایی همچون؛ جنگ «صفین» در زمان معاویه و جنایتهای آن سیاستمدار حیلهگر در کشتار شیعیان و ... همراه بوده است. بعد از آن نیز شاهد جریانهای حاکم بر زندگی امام حسن (علیه السلام) بویژه، دشواریهای سیاسی- اجتماعی عراق و نادیده گرفتن مواد صلحنامه از سوی معاویه و ... بوده است.
سپس حماسه حسینی و اسارت اهل بیت (علیه السلام) و دیدار با «ابن زیاد» و «یزید» را پشت سر نهاده است، امام (علیه السلام) در این دوران، حکومت ستمگرانی همچون؛ یزیدبن معاویه، عبدالله بن زبیر، مروان بن حکم، عبدالملک و فرزندش هشام و ولید بن عبدالملک، که همگی از خلفای خونریز اموی بودهاند، دیده است. وی در سه سال حکومت یزید، شاهد سه جنایت هولناک بوده است: شهادت خاندان پاک اهل بیت (علیه السلام) و اصحاب ایشان در رخداد عاشورا؛ کشتار مردم مدینه در سال دوم حکومت یزید و هتک حرمت نوامیس مسلمانان (واقعهی حرّه)؛ و در پی آن، بیعت برده گونهی مردمان این شهر مذهبی با یزید، به منجنیق بستن بیت الله الحرام و هتک حرمت حرم امن الهی به بهانهی دستگیری رقیب سیاسیاش، عبدالله بن زبیر.
او شاهد، زمامداری عبدالله بن زبیر نیز بوده است که همهی بنیهاشم از جمله «محمدبن حنفیه» را در «شعب ابی طالب» جمع نمود که بسوزاند، امّا با فرارسیدن برخی از دشمنانش، موفق به انجام این کار نشد. امام (علیه السلام)، در دوران حکومت «مروان بن حکم» را که به دشمنی با اهل بیت (علیه السلام) معروف بوده، نیز درک نموده است، شرایط زندگی امام و شیعیان در زمان این فرماندار، دهشتناک وصف شده است (ن. ک: الدّمیری، 1969، ج1، 94، 99، 241، ج2: 302، 303، 310، 312/ ابن عبدربّه، 1935: 238- 263).
در حقیقت، امام (علیه السلام) با معرّفی اهل بیت (علیه السلام) بر آن است تا ایشان را به عنوان پاسداران جبههی مقاومت به مسلمانان معرّفی نموده و آنان را از گرایش به ستم و باطل برحذر دارد.
4-2- پایداری در برابر ستم و باطل
پایداری در برابر ستم و باطل و خوار ساختن آنها و یاری نمودن جبههی حقّ و مردمان ناتوان و گرامیداشت ایشان از بنمایهها و مصداقهای پایداری در دعای ششم (عندالصّباح و المساء) است:«وَانتِقاصِ البَاطِلِ و إذلالِهِ، وَ نُصرَةِ الحقّ وَ إعزازِه ... و مُعاوَنَةِ الضَّعیفِ وَ إِدراَکِ اللَّهِیفِ» (همان: ن 64/6)
همو در نیایش چهاردهم (إذ اعتُدی علیه) ضمن نکوهش سستی و سکوت در برابر ستم، از خداوند بزرگ میخواهد که او را در مبارزهی علیه ستم، یاری نماید و رخصت ستم بر وی ندهد. او با این مبارزه، پایداری و خشم خود را نسبت به ستمکاران بیان میکند:
«وَلا تُسوَّغ لَهُ ظُلمِی وَ أحسِن عَلَیهِ عَونِی ... وَ أعدِنی عَلَیهِ عَدوَی حَاضِرَةً تَکُونُ مِن غَیظِی بِهِ شِفَاءٌ وَ مِن حَنَقِی عَلَیهِ وَفَاءٌ» (همان: ن 86/14)
در دعای بیستم (فی مکارمالاخلاق و مرضیّ الأفعال) نیز از پروردگار میخواهد که او را در برابر ستمکاران، چیرگی، قدرت، چارهسازی و پیروزی عطا فرماید:
«وَجعَلنِی یَداً عَلَی مَن ظَلَمَنِی ... وَظَفراً بِمَن عَانَدَنِی، وَهَب لِی مَکراً عَلَی مَن کَایَدَنِی وَ قُدرَةً عَلَی مَنِ اضطَهَدنی» (همان: ن 111/20)
در فرازهای بعدی همین دعا نیز از خداوند میخواهد که وی را در شمار اهل درستی و استقامت قرار دهد: «واجعَلنِی مِن أهلِ السِّدادِ...» (همان: 116)
و او و پیروانش را در مبارزه علیه دشمنان و یاری دادن به ستمدیدگان، توفیق عطا نماید: «والمُنَابِذینَ لِأعدَائِنَا ... وَ نُصرَةِ مُظلُومِهِم ...» (همان: ن 847/26)
در دعای چهل و هفتم (فی یومه عرفه) فلسفهی این ایستادگی در برابر ستم را «احیای دین الهی» و «از بین بردن زنگار ستم» میداند: «وَ أحیِ بِهِ مَا أمَاتَهُ الظَّالِمونَ مِن مَعَالِمِ دینِکَ، وَ اجلُ بِهِ صَدَاءَ الجَورِ عَن طَرِیقَتِکَ ...» (همان: ن 262/47)
ایستادگی در برابر ستم و نهی از پذیرش خواری و زبونی، محور اصلی این بخش از گفتمان امام (علیه السلام) در تبیین مسئلهی مقاومت است. نقد غیرمستقیم حاکمیّت سیاستمداران اموی، در واقع فراخوانی مردم به امید و مقاومت در برابر ستم و استبداد و ترسیم مسیر واقعی مبارزه است.
5-2- ایستادگی و استواری در برابر دشواریها و نکوهش سستی و ناشکیبایی
استقامت در برابر اندوه و رنج، از دیگر بنمایههای پایداری است که با نصرت و توفیق الهی محقّق میشود: رسیدن به جایگاه آسایش و امنیت و از بین رفتن سلطان غم، تنها با یاری پروردگار میسّر است: «وَافتَح لِی یَا رَبِّ بَابَ الفَرَجِ بِطَولِکَ، وَ اکسیر عَنّی سُلطَانَ الهَمِّ بِحَولِکَ ...» (همان: ن 65/7)و آنگاه که اجتماع مشرکان و دشمنان، سبب اندوه مسلمان شود:
«أللَّهُمَّ وَ أیُّمَا مُسلِمٍ ... أحزَنَهُ تَحزُّبُ أهلِ الشِّرکِ عَلَیهِم ...» (همان: ن 157/27)
رهایی از اندوه و سستی، تنها با پایداری و گرایش به سوی پروردگار، میسّر است:
«وَ أنتَ القَادِرُ عَلی کَشفَ مَا مُنیتُ بِهِ» (همان: ن 66/7)
امام (علیه السلام) در نیایش هشتم «فی الاستعاذةِ من المکاره و سیّیء الأخلاق و مذام الأفعال» سستی در صبر، پیروی از هوس، مخالفت با هدایت غفلت و انتخاب باطل بر حقّ را از مصداقهای بارز رذیلت اخلاقی معرّفی میکند:
«اللَّهُمَّ إنّی أعُوذُبِکَ مِن ... وَ ضَعفِ الصَّبرِ ... وَمُتَابَعَةِ الهَوَی، وَ مُخالَفَةِ الهُدَی، وَ سَنَةِ الغَفلَةِ وَ ایثَارَ البَاطِلِ عَلَی الحَقّ ...» (همان: ن 8/ 66-67)
از این رو، میتوان چنین استنباط نمود که عجز و درماندگی در مسیر مبارزه از چالشهای اساسی جبههی مقاومت است. امام (علیه السلام) با آگاهی از این مسئله، مخاطبان را به امید و سرسختی در این مسیر فرامیخواند و آنان را از سستی و ناشکیبایی نهی مینماید.
6-2- پایداری در گزینش امر دین بر دنیا
امام (علیه السلام) در دعای نهم «فی الاشتیاق إلی طلب المغفرة ...» به مقایسهی وضعیّت ناچاری انسان در گزینش امر دین یا دنیا میپردازد و در این مقایسه، زیان و ضرر را در دنیای زودگذر نادیده میانگارد و مخاطب را به پایداری در امر آخرت و دین حقّ، فرامیخواند: «اَلّهمَّ وَ مَتَی وَقَفنَا بَینَ نَقصَینِ فِی دینِ أو دُنیَا، فَأوقِعِ النَّقصَ بِأسرَعِهِما فَناءٌ» (همان: ن 69/9)در چنین انتخابی، توفیق بهرهمندی از نصرت الهی، رسیدن به منزلگاه هدایت و دوری از غفلت و گمراهی، تفسیر راه پایداری و استقامت به سوی پروردگار میباشد:
«فَلَا حَولَ لَنا إِلَّا بِقُوَّتِکَ، وَ لَا قُوَّةَ لَنَا إلَّا بِعَونِکَ، فَأیِّدنَا بِتَوفیقِکَ، وَ سَدِّدناَ بِتَسدیدِکَ، وَ أعمِ أبصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتِکَ» (همان: 70)
راه و مسیر مقاومت، طولانی و دشوار است و امام (علیه السلام) با یادآوری چنین موضوعی، مردم را از عجز و درماندگی و شکست و نومیدی در برابر ستم و باطل، نهی نموده و جلوههای امید و بامداد خوب پیروزی را به عزمها و ارادهی ایشان نوید میدهد.
7-2- پایداری مرزداران
اگرچه امام (علیه السلام) در دورهی اموی، فاقد منصب سیاسی و ظاهری خلافت بوده است، امّا از آنجا که «امامت منصب الهی است»، وی خود را در برابر جریانهای داخلی و بیرونی جامعه مسئول میداند. امام (علیه السلام) در نیایش بیست و هفتم (من دعائه علیه السّام لأهل الثّغور) که چکیدهی آن، پایداری و استقامت در برابر دشمنان بیرونی و دفاع از مرزهای امت اسلامی است، دفاع از مرزهای مسلمانان، برخورداری از قوّت و فراوانی نیروی انسانی و ابزار جنگی، وحدت و یکدلی را از خداوند بزرگ، طلب مینماید:«وَ حَصِّن ثُغُورَ المُسلِمینَ بِعِزَّتِکَ وَ أیِّد حُمَا تَهَا بِقُوَّتِکَ وَ کَثِّر عِدَّتُهُم، وَ اشحَذ أسلِحَتَهُم وَ احرُس حَوزَتَهُم، وَ امنَع حَومَتَهُم، وَ أَلِّف جَمعَهُم ...» (همان: ن 149/27)
سپس در ادامه به آنچه جبههی پایداری را سست میکند نیز اشاره میکند: جهل، بیخبری، بیبصیرتی، دنیاگرایی و دنیادوستی:
«وَ عَرَّفَهُم مَا یَجهَلُونَ، وَ عَلِّمهُم مَا لا یَعلَمُون، وبَصِرهُم مَا لا یُبصِرونَ ... وَ أنسِهِم عِندَ لِقَائِهُم العَدُوِّ ذِکرَ دُنیَاهُمُ الخَدَّاعَةِ الغَرُورِ، وَامحُ عَن قُلُوبِهِم خَطَراتِ المَالِ الفَتُونِ...» (همان: 150)
در فرازهای پایانی این نیایش نیز به برشمردن ارزشها و آثار سودمند پایداری در راه دین خدا نیز اشاره میکند: آسانی و فراخی در زندگی، رستگاری در دنیا و آخرت، دوری از غم و اندوه و ... از آثار پربرکت مقاومت در راه خدا است:
«اَللَّهُمَّ وَ أیُّمَا غَازٍ غَزَاهُم مِن أهلِ ملّتکَ، أو مُجَاهدٍ جَاهَدَهُم مِن أتباعِ سنّتکَ لِیَکُونَ دِینُکَ الأعلی، وَ حِزبُکَ الأقوَی، وَ حَظُّکَ الأَوفَی، فَلَقِّهِ الیُسرَ وَ هَیّیء لَهُ الأمرَ، وَ تَوَلَّهُ بِالنُجحِ، ... وَ أجِرهُ مِن غَمِّ الوَحشَةِ ...» (همان: 154-155)
دوستی و ارزشمندی دفاع از وطن که پیش از این نیز به آن اشاره شد، در این بخش از فرازهای امام (علیه السلام) مورد تأکید بیشتری قرار گرفته است. ایشان در تبیین این مسئله بر اهمیّت دفاع از مرزهای امّت اسلامی از سوی مرزداران پرداخت و ضمن برشمردن آثار نیک آن، بخش دیگری را از مسیر و جهت مقاومت که همان دفاع از کیان امت اسلامی است، ترسیم نموده است. امّت اسلامی از دیدگاه امام (علیه السلام) نه فقط به معنای زادگاه یا یک منطقهی جغرافیایی خاص، بلکه سراسر قلمرو امّت اسلامی را دربرمیگیرد.
به هر حال، متأسفانه، با وجود آن همه تلاشهای گسترده این امام مبارز، برخی انسانهای نادان او را با صفت «امام بیمار» معرّفی میکنند. صفتی که به تعبیر «شریعتی»، نشان دهنده بیماری شعور و بیماری احساس و بیماری ایمان و اعتقاد ما و نوع شناختی که از این مذهب بزرگ و شخصیّتهای این مذهب داریم. این ما هستیم که بیماریم (شریعتی، 1379: 128).
«محمّدرضا حکیمی»، نیز در نکوهش انتخاب این صفت ناپسند برای آن امام (علیه السلام)، چنین مینویسد: «امام برگوار و حجّت کبریایی که متأسفانه برخی از جهال اهل منبر، از او موجودی بیمار و ناتوان ساختهاند و توضیح ندادهاند که امام، چند روز معدود، در جریان عاشورا و سفر به نینوا بیمار گشت و سپس زندگی او یکی از فرازمندترین قلّههای تربیت و اشراف بود و حراست و نگهبانی جوهر حماسه دین و تبلور هیجانهای عاشورا ... گمان میکنند اینکه چند تن مستمع را بگریانند، اهمیّت آن بیشتر است از بر باد دادن حماسهی دین، این گونه برداشتها، در مورد مصائب پاکان و پیشوایان و حماسهداران، خیانت است به فرهنگ تشیّع و توهین است به چهرههای نستوه و عزیز اسلام، خیانت است در حقّ عناصر حماسه تاریخ». (حکیمی، بیتا: 34- 36).
آن امام بزرگ که به تعبیر «شریعتی»، در چنان «تنهایی» و «غربتی» میزیست که حتّی امکان خوب مردن (شهادت) هم برایش فراهم نبود تا بتواند به مانند حسین (علیه السلام) با خون خویش، سکوت را برآشوبد و مرگ سرخ خویش را بر سر جلّاد زمان بکوبد (1379: 162)؛ امّا هرگز در زنده نگه داشتن دین خدا و سنّت پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) و رسانیدن پیامهای عاشورا کوتاهی نکرده و با وجود نبود روزنهای برای تنفّس، سستی نورزیده و با زبان نیایش و قرآن، بینش دینی و اخلاقی جامعهی خویش را با آگاهی و خردمندی به سوی بلوغ و تکامل، راهبری مینماید.
آن امام (علیه السلام) وارسته، اگرچه یعقوبوار، بر یوسف کربلا میگرید، امّا به پیروی از آن وارث آدم و خلیل، روح بلند خویش را سپردهی خواری و رسوایی نمیکند و پیوسته بر آن بوده است تا با کمک شیرزنی چون زینب (س)، نهال پایداری را آبیاری نماید و جامعه را از روحیهی نومیدی و شکست به سوی امید و مقاومت هدایت کند.
سخنوری پرشور و آتشین وی در کوفهی عبیدالله (ن. ک: شریف قرشی، 1372، ج1: 246 به نقل از لهوف سیدبن طاووس) و شام یزدی (ن. ک: امین 1366، ج1: 433) آن چنان هراسی را در دلهای دژخیمان زمان میآفریند، که مستی این پیروزی ظاهری آن قوم نابخرد و بیوفا را به شرنگی تلخآلود، تبدیل مینماید. روح استوار و ارادهی نیرومند امام (علیه السلام) در بیشتر نیایشهای صحیفه نمایان است؛ حقّانیّت تشیّع را به آشکاری بازگو میکند، از تهدید و ارعاب نمیترسد و آشکاری در سخن یقین دارد. او از بازگویی ستم، سرباز نمیزند و دلیرانه از درستیها و فضیلتها دفاع میکند. از ستمگران دوری نموده و پناه بیپناهان و ستمدیدگان میشود. هیبتش، هشام را به خشم میآورد و فرزدق شاعر را به شوریدگی، امر به معروف و نهی از منکر را یادآوری میکند، باطل را میکوبد و حقّ را یاری. سامان نیک و امنیّت شایسته را گوشزد میکند و از پراکندگی اجتماع مسلمانان، فریاد برمیآورد، یاد عاشورائیان را زنده نگه داشته و با گوشزد آن حماسه بزرگ، خود را به عنوان مرزبان راستین و دلسوز جامعه، میشناساند.
«آنتوان بارا» نویسنده مسیحی عربزبان، ضمن ستایش شیوایی گفتار امام سجّاد (علیه السلام) به تأثیر سخنرانیهای وی در پایداری و بیداری روحی امّت اسلامی، اشاره نموده و چنین میگوید: «این سخنرانیها واکنش مؤثّری در دلها داشت و تأثیر عمیقی در آنها، به جای گذاشت و توانست روح مبارزه را شعلهور سازد و وجدانهای مرده را با تکانهای شدید زنده کند. اولین گامهای انقلاب حسین در این مسیر برداشته شد و مردم به زندگی دروغین که حاکم بر آنان پی بردند و آن چارچوب دروغین امویان به اسم آن حکومت میکردند، شکسته شد تا در آیندهی نزدیک حکومتشان سرنگون گردد و جانهایی که اسیر جاهلیّت بودند، بیدار گشتند و احساس گناه دلها را فراگرفت. نقد اجتماع و نقد خویشتن و سرزنش آن شروع گردید و همراه آن در جستجوی راههای و ارزشهای جدید برخاستند. انقلاب حسین آمده بود تا آنان را متوجّه از بین رفتن انسانیّت نماید» (بارا، 1381: 114).
در حقیقت، امام سجّاد، فلسفه استقامت و پرستش را شناخته و بدان رسیده است. وی در همین خطبهی معروفش که بعد از رخداد جانسوز کربلا در شام آن را گفته است، خود را چنین معرّفی مینماید: «أنَا ابنُ مَکَّةَ وَ مِنَی، أنَا ابنُ زَمزَمَ وَ صَفَا». مقصود از این عبارت، این نیست که وی فرزند سرزمین «مکه و منا» هست، بلکه مقصود این است که عبادتی که باید در مکه و منا انجام بگیرد، وی بدان رسیده است؛ و آن عبادت، ایشان را بدین جایگاه رسانیده است. آنکه در برابر ستم، پایداری میکند، قربانی میدهد و بهترین شهیدان را نثار میکند، او فرزند «منا» ست، گرچه به «منا» هم نرفته باشد (جوادی آملی، 1381: 33 و 35).
3- نتیجهگیری
1. پیوند میان «ادبیّات نمایش» و «ادب پایداری» در صحیفهی سجّادیه، بیانگر این واقعیّت است که فلسفهی نیایش در اسلام و تشیّع با روح جهاد و پایداری و حماسه همراه است.2. دعوت به استقامت و پایداری در صحیفهی سجّادیه، بیشتر رمزگونه و غیرمستقیم آمده است؛ زیرا فشارهای سیاسی و اجتماعی امویان، امکان مبارزهی آشکار و رویارویی مستقیم را از امام (علیه السلام) گرفته بود.
3. اگرچه موضوع استقامت و پایداری در مضمونهای صحیفه به صورت پراکنده آمده است، امّا سه دعای (2، 4 و 27) اشارههای روشنتری به موضوع پایداری و استقامت دارند.
4. فرازهای صحیفه، بیانگر این حقیقت است که استقامت و پایداری از فرمانهای الهی و سفارشهای پیامبران و اهل بیت (علیه السلام) بوده است که مؤمنان و مسلمانان برای رسیدن به چنین هدفی، نیازمند تهذیب و پیروی از آموزههای وحی، سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و سیرهی اهل بیت (علیه السلام) میباشند.
5. استقامت و پایداری در صحیفه در دو گونه یافت میشود: الف. پایداری در برابر دشمنان و ستمکارانی که دین خدا، ارزشها و سرزمینهای امّت اسلامی را مورد تجاوز قرار میدهند. ب. پایداری در برابر رذیلتهای اخلاقی که مانع تکامل و تهذیب فردی و اجتماعی انسان مسلمان میشوند.
6. امام (علیه السلام) ضمن نقد سیاسی حاکمیّت یزیدیان و ترسیم چهرهی واقعی ستم و باطل، به فراخوانی مردم و بازآفرینی ارزشهای اصیل معنوی پرداخته است. ایشان در تبیین این مسیر و جهت، سنّتهای اصیل و باورهای درست دینی و مذهبی مردم را یادآوری نموده و عاطفه و اندیشهی آنان را از درماندگی و نومیدی و پذیرش خواری و ناتوانی، نهی میکند. سپس با برانگیختن اندیشه و حسّ مبارزه و مقاومت آنان در راه حق، ایستادگی و امید را مورد تأکید قرار میدهد.
پینوشتها:
1. دانشیار گروه زبان و ادبیّات عربی، دانشگاه رازی کرمانشاه
2. دانشآموختهی مقطع دکتری فلسفه و کلام اسلامی و مدرّس دانشگاه فرهنگیان.
الف. کتابها
1. قرآن کریم.
2. ابن عبدربّه، شهابالدین احمد. (1353). العقد الفرید. مصر: مطبعة مصطفی محمد.
3. امین، سیدمحسن. (1366). سیرهی امامان، ج3. ترجمهی حسین وجدانی. تهران: سروش.
4. بارا، آنتوان. (1381). امام حسین در اندیشهی مسیحیّت. ترجمهی فرامرز میرزایی و علی باقر طاهرینیا. دانشگاه بوعلی سینا و لرستان.
5. برازش، علیرضا. (1383). قرآن صاعد (پژوهشی پیرامون مسئله دعا در فرهنگ اسلامی). تهران: امیرکبیر.
6. جعفریان، رسول. (1377). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه. چاپ دوم. قم: انصاریان با همکاری مرکز جهانی علوم اسلامی.
7. جوادی آملی، عبدالله. (1381). حکمت عبادات، چاپ پنجم، قم: اسراء.
8. حائری، سیدمهدی. (1383). «مقاله دعا، دائرة المعارف شیعه»، ج7، زیرنظر: احمد صدر حاج سیدجوادی، کامران فانی و بهاءالدین خرّمشاهی. چاپ سوم، تهران: محّبی.
9. حکیمی، محمدرضا. (بیتا). امام در عینیّت جامعه. تهران: پرتو.
10. حلّی، ابومنصور حسن بن یوسف بن علی بن مطهر. (1373). نگاهی بر زندگی دوازده امام، (ترجمه: کتاب المستجاد من کتاب الإرشاد). ترجمهی محمدمهدی اشتهاردی. چاپ سوم، قم: اسلامی.
11. الدمیری، کمال الدین محمدبن موسی. (1389). حیاة الحیوان الکبری. الطبعة الرابعة، مصر: مطبعة مصطفی البابی الحلبی.
12. سجّادی، سیّداحمد. (1385). فرهنگ نامه موضوعی صحیفه سجّادیه. اصفهان: مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان.
13. شریعتی، علی. (1379). نیایش. چاپ دهم، تهران: الهام و بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی.
14. شریف قرشی، محمدباقر. (1372). تحلیلی از زندگانی امام سجاد. ترجمهی محمدرضا طالبی. مشهد: کنگره جهانی امام رضا (علیه السلام).
15. شهیدی، سیدجعفر. (1370). زندگانی علی بن الحسین. چاپ سوم، تهران: اسلامی.
16. شهیدی، سیدمحمدباقر. (1375). دعاها و تهلیلات قرآن، ترجمهی هبهی الدین شهرستانی. چاپ پنجم، قم: اسلامی.
17. صحیفه سجّادیه. (1380). ترجمهی حسین انصاریان. چاپ دوازدهم، تهران: پیام آزادی.
18. طباطبایی، سیدمحمّدحسین. (1374). المیزان فی تفسیرالقرآن. ترجمهی سیدمحمدباقر موسوی همدانی، چاپ پنجم، قم: اسلامی.
19. عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم. (1381). چهارده نور پاک. ج1. قم: نوید اسلام.
20. فراهانی، علیرضا. (1371). دعاشناسی موضوعی. قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
21. الکلینی، ابوجعفر محمدبن یعقوب بن اسحاق. (بیتا). اصول الکافی. ترجمه و شرح سیدجواد مصطفوی، طهران: کتابفروشی اسلامیه.
22. ممدوحی کرمانشاهی، حسن. (1381). شهود و شناخت (شرحی بر صحیفهی سجّادیه). قم: سماء.
23. موسوی کاشانی، سیدمحمدحسن. (1373). بر امام سجّاد و امام باقر (علیه السلام) چه گذشت؟ قم: الهادی.
ب. مقالهها
1. شریفی اصفهانی، مهین. (1383). «فرهنگ نیایش در قرآن کریم». فصلنامه علمی- تخصّصی تحقیقات علوم قرآن و حدیث. سال اول، شمارهی 1، صص 9-23.
2. میرحسینی، سیّدمحمّد و مرتضی قاسمی حامد و مسعود شاورانی. (1390). «استقامت و پایدای در قرآن». نشریه ادبیّات پایداری دانشکده ادبیّات و علوم انسانی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال دوم، شمارهی 4، صص 589- 510.
منبع مقاله :
نشریه ادبیات پایداری (علمی- پژوهشی) سال 7، شماره 13، پاییز و زمستان 1394